چکیده فلسفی

این جستار با گذر از مرزهای به‌ظاهر نفوذناپذیر فلسفه غرب و حکمت شرق، در پی کشف الگویی مشترک در توصیف وضعیت بشری است. مقاله با تکیه بر تمثیل بنیادین «خورشید» — که شناخت را نه از رهگذر مواجهه مستقیم با ذات، بلکه از طریق مشاهده آثار و تجلیات ممکن می‌داند — می‌کوشد تا نسبت انسان با حقیقت متعالی و خویشتن خویش را بازتعریف کند.

در این مسیر، نگارنده به خوانشی نوین از کهن‌الگوی «هبوط» دست می‌زند و استدلال می‌کند که سقوط آدم از بهشت، نه به‌مثابه رانده شدن از جهانی کامل، که به‌منزله گذار از وضعیتی «ذات‌بنیاد» به وضعیتی «وجودبنیاد» تفسیر می‌شود؛ گذاری که در آن، انسان برای نخستین بار با آزادی و مسئولیت ساختن خویشتن، تنها می‌نهد.

این پژوهش با روشی تطبیقی-تحلیلی و با واکاوی متون فلسفی اگزیستانسیالیستی (به‌ویژه آرای سارتر) و متون عرفانی اسلامی، نشان می‌دهد که چگونه این دو منظومه فکری، علیرغم تفاوت در مبانی مابعدالطبیعی، در تاکید بر «عمل» به‌مثابه تنها مسیر تحقق و شناخت خود، به هم‌آوایی می‌رسند.

درنتیجه، خودشناسی و خداشناسی در این الگو، نه فرآیندی انتزاعی، که پروژه‌ای وجودمحور و از نظر اخلاقی معلق تعریف می‌شود که در آن انسان با هر انتخاب، هم ذات خویش را می‌آفریند و هم آیینه‌ای از حقیقت برتر را در جهان می‌گسترد.

شناسنامه نویسنده

مهدی فخاران

پژوهشگر مستقل فلسفه و عرفان تطبیقی

اعتبار علمی در سیویلیکا: ۰/۴

: فلسفه وجودی، عرفان اسلامی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک متون فلسفی

رویکرد پژوهشی: مطالعه تطبیقی مکاتب شرقی و غربی در حوزه انسان‌شناسی فلسفی

درآمد: پرسش از انسان

انسان، این موجود پرسشگر، از سپیده دم تاریخ تا کنون، درگیر دو جستجوی سرنوشت‌ساز بوده است: جستجوی راز آفرینش و جستجوی حقیقت خویشتن. گاه در دل غارها به تماشای نقوش آسمانی نشسته و گاه در خلوت خویش، به ژرفای وجود خود نظر افکنده است. اما پرسش همیشه این بوده که راه رسیدن به این حقایق بزرگ چیست؟ آیا می‌توان با نگاهی مستقیم و بی‌واسطه، به کنه ذات خدا یا خود حقیقی دست یافت؟

تمثیل خورشید: کلید معرفت

نگارنده در این مقاله، با بهره‌گیری از تمثیل کهن خورشید، استدلال می‌کند که شناخت، همواره از مسیر آثار و تجلیات میسر می‌شود؛ همان‌گونه که خورشید را نه از رهگذر خیره شدن به قرص تابناکش، که از طریق گرمای زندگی‌بخش و نوری که بر جهان می‌افکند، می‌شناسیم. این چارچوب معرفتی، کلیدی است برای گشودن باب جدیدی در نسبت‌سنجی میان دو دنیای به ظاهر دور: حکمت عرفانی اسلامی و فلسفه اگزیستانسیالیستی ژان پل سارتر.

کشفی شگرف: هبوط به مثابه گذار وجودی

در ادامه و در اوج این مسیر، مقاله به کشفی شگرف دست می‌یابد: مفهوم بنیادین سارتر—«وجود بر ذات تقدم دارد»—که اغلب به عنوان نظریه‌ای الحادی و مدرن شناخته می‌شود، چه بسا کهن‌الگویی است که ریشه در یکی از اساسی‌ترین روایت‌های بشری دارد: داستان هبوط آدم. این مقاله با واکاوی این روایت استدلال می‌کند که بهشت، نماد جهانی است که در آن «ذات» بر «وجود» آدم تقدم داشت؛ جهانی ایستا و امن، اما فاقد آزادی اصیل. عمل نافرمانی آدم و هبوط پس از آن، لحظه‌ی «پرتاب شدگی» انسان به جهانی سراسر امکان و انتخاب بود؛ جهانی که در آن، این «وجود» انسان است که باید با آزادی و مسئولیتی رعب‌انگیز، «ذات» خویش را بسازد.

فراخوان پژوهش

از این منظر، هر تولد انسانی، تکرار نمادین آن هبوط نخستین است و زندگی زمینی، کارگاهی برای آفرینش خویشتن از طریق عمل و اخلاق. این نوشتار، با پیوند زدن این دو سپهر فکری، در نهایت قصد دارد نشان دهد که چگونه مسئولیت وجودی انسان در قبال خود و جهان، نه بار گرانی که میراثی مقدس و امکان بی‌همتایی برای همکاری در آفرینش است.

روش‌شناسی: مسیر حکمت‌ورزی

روش پژوهش: تلفیق حکمت نظری و تحلیل هرمنوتیکی در مسیری تطبیقی

این نوشتار، با هدف واکاوی پیوندی نوین میان دو سپهر فکری به ظاهر متباین، رویکردی تطبیقی-تحلیلی را در پیش گرفته است. روش کار، نه گردآوری داده‌های تجربی، که بازخوانی و تفسیر متون در سنت‌های مختلف فکری و کشف رابطه‌ای میان آن‌ها بوده است. این فرآیند در سه گام اصلی سامان یافته است:

۱. تنظیم چارچوب نظری: تمثیل خورشید

در گام نخست، با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، کارکرد تمثیل خورشید در متون عرفانی اسلامی (به ویژه در آثار مولانا و ابن‌عربی) و نیز در فلسفه غرب (از افلاطون تا دوره مدرن) مورد واکاوی قرار گرفت. هدف از این گام، استخراج و استحکام‌بخشی به یک چارچوب نظری واحد—یعنی «شناخت از راه آثار به جای مواجهه مستقیم با ذات»—بود تا به عنوان لنزی برای نگاه به پرسش اصلی مقاله مورد استفاده قرار گیرد.

۲. تحلیل هرمنوتیکی و مقایسه‌ای: گذر از سارتر تا قصه هبوط

در گام دوم، از روش هرمنوتیک تطبیقی بهره برده شده است. در این مرحله، ابتدا مفهوم «تقدم وجود بر ذات» در اندیشه ژان پل سارتر (با تمرکز بر اثر اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر) به دقت تشریح شد. سپس، داستان هبوط آدم، نه به عنوان یک واقعه صرفاً تاریخی، که به منزله یک کهن‌الگوی نمادین (Archetype) از منظر عرفان اسلامی مورد خوانش مجدد قرار گرفت. در این تحلیل، نشانه‌های نمادین داستان (بهشت به مثابه جهان ذات‌محور، میوه معرفت، هبوط و برهنگی) بر اساس چارچوب نظری مرحله اول، تفسیر شدند.

۳. تلفیق و نتیجه‌گیری: پروردن یک بینش نو

در گام نهایی، از روش استنتاج عقلی برای پیوند دادن و تلفیق نتایج دو گام پیشین استفاده شد. با کنار هم نهادن خوانش اگزیستانسیال از هبوط و چارچوب تمثیل خورشید، این نتیجه استخراج گردید که عمل اخلاقی انسان در جهان، هم‌زمان هم آفریننده ذات اوست و هم آیینه تجلی حقیقت متعالی. این فرآیند، یک روش قیاس نظری بود که در آن، یک ایده فلسفی مدرن در پرتو یک چارچوب معرفتی کهن بازتعریف و معنا شد.

جامعه آماری پژوهش

جامعه این پژوهش، متون هستند. منابع اصلی شامل متون عرفانی فارسی و عربی (به ویژه مثنوی معنوی و آثار ابن‌عربی)، قرآن کریم و تفاسیر عرفانی آن، و همچنین آثار فلسفی ژان پل سارتر بوده‌اند.

حاصل این روش: نه یک مقایسه سطحی، که کشف یک الگوی عمیق معناساز در دو حوزه کاملاً متفاوت بود که به درک ما از مسئولیت انسان در جهان، عمقی تازه می‌بخشد.

دستاوردهای حکمی

[بدیهی است که این تطبیق، به معنای پذیرش مبانی الحادی اگزیستانسیالیسم نیست، بلکه صرفاً تلاشی برای نشان دادن نقاط مشترک در تجربه وجودی انسان است]

حاصل این سفر فکری که از تمثیل خورشید آغاز شد و از میانه‌های فلسفه غرب و حکمت شرق گذر کرد، به چند بینش بنیادین و درهم‌تنیده منجر گردید که مانند اجزای یک نقشه راهنمای وجودی، مسیر تازه‌ای پیش روی ما می‌گذارد:

۱. همسویی در غایت، نه در مبنا

نخستین و شاید شگفت‌انگیزترین دستاورد این جستجو، آشکار کردن همنوایی در غایت و نتیجه میان دو منظومه فکری اگزیستانسیالیسم سارتر و عرفان اسلامی بود، علیرغم تضاد آشکار آن‌ها در مبانی مابعدالطبیعی. سارتر، انسان را در جهانی بی‌خدا و عبث «محکوم به آزادی» می‌داند و عارف مسلمان، او را «خلیفه الله» و تمام‌کننده نفخه الهی. اما هر دو در این نقطه به وحدت نظر می‌رسند که انسان با اعمال و انتخاب‌های خود، در حال ساختن و پرداختن «خویشتن» خویش است. برای اولی، این ساختن، آفرینش از هیچ است و برای دومی، کشف و تجلی گوهری الهی. اما در صحنه عمل، نتیجه این دو نگاه، تاکیدی یکسان بر مسئولیت هولناک و در عین حال مقدس انسان است.

۲. هبوط، به مثابه تولد مسئولیت وجودی

خوانش اگزیستانسیال از داستان هبوط، آن را از یک «حادثه‌ی تقصیرآمیز» اولیه به یک «کهن‌الگوی همیشه حاضر» برای وضعیت انسانی ارتقا می‌دهد. هبوط، لحظه‌ی گذار انسان از حالت «جبر هستی» به «اختیار شدن» است. بهشت، نماد جهانی بود که در آن پاسخ‌ها از پیش داده شده بود و ذات انسان تعریف شده. زمین، اما کارگاهی است که در آن پرسش‌هاست که باید هر لحظه با زندگی پاسخ داده شوند. بنابراین، هر انسانی با تولد خود، این هبوط را تکرار می‌کند و وارد میدانی می‌شود که در آن محکوم است آزاد باشد و محکوم است که خود را بسازد.

۳. اخلاق، به مثابه زبان وجود

در پرتو این پژوهش، «عمل اخلاقی» معنای ژرف‌تری می‌یابد. اخلاق، دیگر تنها مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهای اجتماعی نیست، بلکه زبان گفت‌وگوی وجود با خود و با حقیقت است. هر فعل اخلاقی—از یک مهربانی کوچک تا یک ایستادگی بزرگ—در یک سطح، طبق نظر سارتر، تعریف‌کننده ذات فاعل آن است و در سطحی دیگر، طبق نظر عارف، آیینه‌ای است که پرتوی از یک صفت الهی (رحمت، عدل، صدق) را در جهان منعکس می‌کند. بنابراین، انسان با اخلاقی بودن، هم خود را می‌سازد و هم در نقش «مظهر» بودن خود مشارکت می‌کند.

۴. چرخه حیات‌بخش خودشناسی

سرانجام، مهم‌ترین دستاورد عملی این تحقیق، ارائه یک چرخه امیدبخش برای سیر خودشناسی است: انسان با نگاه به آثار حقیقت در جهان (آفاق)، شوق شناخت آن را در خود می‌یابد. با نگاه به آثار درون خویش (انفس)، آن حقیقت را در خود جستجو می‌کند. و با عمل اخلاقی، هم ذات خویش را می‌آفریند و هم آیینه درون را صیقل می‌دهد تا تجلی حقیقت در آن آشکارتر گردد. این چرخه—مشاهده، تامل، عمل—چرخه‌ای است که پایان ندارد و هر دور آن، انسان را به فهمی عمیق‌تر و مسئولیتی اصیل‌تر رهنمون می‌سازد.

درنتیجه می‌توان گفت: انسان، تنها موجودی است که هم‌زمان هم مسئول خود است و هم نشانه‌ای از چیزی برتر. این مقاله نشان داد که چگونه می‌توان این دو وجه به ظاهر متضاد را نه تنها جمع کرد، بلکه آن‌ها را به صورت دو روی یک سکه، لازم و ملزوم یکدیگر دانست.

گفت‌وگوی فلسفی

دستاوردهای این جستار، چنان که گذشت، بیش از هر چیز بر کشف پیوندهای نامکشوف میان قلمروهای فکری استوار بود. اما هر کشفی، خود پرسش‌های تازه‌ای می‌آفریند و گفت‌وگو را به میدان‌های نوینی می‌کشاند. اکنون جای آن است که این یافته‌ها نه در خلوت، که در محضر یک دیالوگ گسترده‌تر مورد تامل قرار گیرند.

۱. آشتی دادن دو جهان: امکان یا توهم؟

شاید بنیادی‌ترین پرسشی که در برابر این پژوهش قرار می‌گیرد این باشد: آیا این همسویی‌ای که بین سارتر—فیلسوف الحاد و پوچ‌انگاری—و عرفان اسلامی ادعا شده، یک “آشتی ساختگی” است؟ آیا این مقایسه، تفاوت‌های ژرف و آشتی‌ناپذیر در مبانی را نادیده نمی‌گیرد؟ پاسخ این است که این پژوهش مدعی یکی دانستن مبانی نیست، بلکه بر سر “همسانی در الگوی تجربه انسانی” سخن می‌گوید. همان‌گونه که دو رودخانه‌ی کاملاً متفاوت که از دو کوهستان جدا سرچشمه می‌گیرند، می‌توانند در پایین‌دست، الگوهای مشابهی از رسوب‌گذاری و مسیرپیچانی را از خود نشان دهند، جریان‌های فکری نیز—با همه‌ی اختلافات بنیادین—می‌توانند در سطح انسان در جهان قرار گرفته به نتایج و توصیف‌های مشابهی از وضعیت بشری برسند. اینجاست که فلسفه از حصار تئوری بیرون می‌آید و به زندگی تبدیل می‌شود.

۲. هبوط: شکست آثار یک یا فرصتی برای تکامل؟

توضیح ارائه شده از هبوط، آن را از یک “سقوط مذموم” به یک “گذار ضروری” تبدیل می‌کند. این نگاه، خوانشی است که می‌تواند با برخی تفاسیر سنتی قوی‌تر از گناه اولیه در متون مقدس مسیحی در تضاد باشد. آیا این، به نوعی توجیه آن نافرمانی اولیه نیست؟ بحث در اینجا بر سر توجیه نیست، بر سر معنا بخشیدن به یک رویداد تاسیسی در قالب یک نماد همیشه حاضر است. این خوانش، در واقع، با سنت عرفانی که همواره به دنباله‌ی باطن و تفسیر باطنی از شریعت است، هم‌راه‌تر است تا با خوانش ظاهرگرایانه. این دیدگاه، انسان را نه موجودی که به دلیل گناهی اولیه از ابتدا طرد شده، بلکه موجودی می‌داند که با انتخاب خود، قدم به عرصه‌ای گذاشته که اگرچه پررنج است، اما شرط لازم برای رسیدن به کمالی والاتر—کمالی که از سر اختیار به دست آید—است.

۳. عمل به مثابه تنها راه: نادیده گرفتن ساحت تفکر؟

تاکید افراطی بر “عمل” به عنوان یگانه راه شناخت خود و جهان، می‌تواند این شبهه را ایجاد کند که آیا این نگاه، ارزش “سکوت”، “مراقبه” و “عرفان نظری” را—که در سنت عرفانی ما جایگاهی بلند دارند—نادیده می‌گیرد؟ پاسخ منفی است. در الگوی ارائه شده، عمل، تنها راه نیست، اما عرصه آزمون و تجلی است. آنچه در سکوت و مراقبه به دست می‌آید—آن شناخت باطنی—باید در میدان عمل راستی‌آزمایی و متجلی می‌شود تا از حد یک حس انتزاعی فراتر رود و به یک “حقیقت زندگی‌کرده” تبدیل شود. عمل، زبان آن شناخت خاموش است. این دو، دو روی یک سکه‌اند، نه دو راه جدا.

۴. افق‌های پیش رو: از تئوری تا زندگی

این پژوهش، خود را به حیطه نظریه محدود کرده است، اما دروازه‌هایی به سوی قلمروهای کاربردی می‌گشاید. آیا می‌توان از این الگو در روان‌درمانی اگزیستانسیال بهره گرفت؟ جایی که مراجع می‌آموزد که زخم‌ها و انتخاب‌هایش را نه به عنوان حوادثی تصادفی، که به مثابه مواد خام ساختن ذات خویش بنگرد؟ آیا می‌تواند مبنایی برای یک پداگوژی جدید آموزشی باشد که بر مسئولیت‌پذیری و آفرینش‌گری تاکید می‌ورزد؟ و آیا می‌توان این چارچوب را به دیگر متون مقدس و اساطیر ملل نیز تعمیم داد؟ این‌ها همه راه‌هایی هستند که این بحث می‌تواند در آینده ادامه یابد.

در پایان باید پذیرفت: هر خوانشی—از جمله خوانش حاضر—دارای حدودیت‌ها و پیش‌فرض‌های خود است. این مقاله از منظر یک سنت خاص عرفانی به سراغ متون رفته و سارتر را نیز در کلی‌ترین لایه‌ی اندیشه‌اش مورد نظر داشته است. واکاوی دقیق‌تر اختلافات درونی هر مکتب، وظیفه‌ی پژوهشی دیگری است. اما ارزش کار حاضر، در همان جسارت ایجاد پل و برقراری دیالوگ است؛ دیالوگی که به ما یادآوری می‌کند حقیقت، همواره از رهگذر گفت‌وگو—حتی بین دیروز و امروز، شرق و غرب—خود را آشکارتر می‌سازد.

فرجام سفر

آنگاه که در آغاز این مسیر، تمثیل خورشید را به دست گرفتیم، شاید گمان می‌بردیم که تنها کلیدی برای گشودن دریچه‌ای کوچک بر حقیقت یافته‌ایم. اما این تمثیل، ما را به سفری دور و دراز کشاند؛ از آسمان فلسفه غرب تا ژرفای حکمت شرق، و از کهن‌الگویی کهن تا مسئولیتی که اکنون بر دوش ماست.

نظم پنهان در آشوب ظاهری

حاصل این سفر، یافتن نظمی پنهان در دل آشوب ظاهری بود. ما دریافتیم که نزاع به ظاهر آشتی‌ناپذیر «وجود» و «ذات»، آن‌گونه که سارتر و عارف مسلمان می‌نمایانند، در سطحی عمیق‌تر، به هم‌آوایی می‌رسد. این هم‌آوایی، نه در مبانی متافیزیک، که در صحنه زندگی و در میدان عمل انسان رخ می‌نماید. سارتر، در نفی خدا برمی‌آشوبد تا آزادی مطلق انسان را فریاد زند، و عارف، در سپاس‌گزاری از خدا، انسان را به مقام خلیفه‌اللهی می‌خواند؛ اما هر دو، سرانجام، انسان را در برابر آیینه اعمالش تنها می‌گذارند و از او می‌پرسند: «حال که هستی، چه خواهی کرد؟»

هبوط: حلقه اتصال دو نگاه

خوانش ما از هبوط، حلقه اتصال این دو نگاه بود. هبوط، دیگر آن «گناه نخستین» مایه شرمساری نیست، بلکه نخستین عمل آزادی انسان است. عمل انتخاب آگاهی، هرچند که به رانده شدن از بهشت امن ذات‌های ازپیش‌معلوم انجامید، اما همان‌چه را به انسان بخشید که گران‌بهاترین موهبت‌هاست: حق مسئولیت آفرینش خویشتن. بهشت، پایان راه بود؛ زمین، آغاز راه بود.

فراخوان نهایی: جستجوی حقیقت در زندگی

از این رو، این مقاله به ما می‌آموزد که جستجوی حقیقت، نه فرار از زندگی در برج عاج تاملات انتزاعی، بلکه شناور شدن در رودخانه زندگی است. حقیقت را باید در گرمای مهربانی بر یخ‌زده دل، در سایه‌ای که عدالت بر زمین می‌افکند، و در نوشتن بخشی خلاقیتی که جهان را دگرگون می‌کند، جستجو کرد. خودشناسی و خداشناسی، دو نام برای یک راه هستند: راهی که از مشاهده جهان آغاز می‌شود، به تامل در خود می‌رود، و در عمل اخلاقی متجلی می‌گردد.

پیام هستی‌شناختی

پس نتیجه نهایی این کاوش، نه یک نظریه پیچیده، که یک فراخوان ساده و کهن است: تو، ای انسان، تنها نیستی؛ تو نشانه‌ای از حقیقتی بی‌کران هستی. اما این را نیز بدان که این گوهر، در خلوت نیت‌های پاک تو نمی‌درخشد، بلکه تنها در میدان عمل و در برخورد با جهان است که خود را می‌نمایاند. تو با هر انتخاب، هم خود را می‌سازی و هم جهان را. این، هم بار گران مسئولیت است و هم شرافت‌انگیزترین مقام برای موجودی که نامش «آدم» است.

ما اینک به نقطه آغاز بازگشته‌ایم، اما با چشمانی دیگر. خورشید، همان خورشید است، اما اکنون می‌دانیم که تابش آن، هم‌زمان هم گرمابخش زمین است و هم نماد حقیقتی که در درون ما نیز می‌تابد. وظیفه ما این است که در این نور، راه رفتن کنیم—قدم برداریم، بیافرینیم، و مسئولیت نور خود را بر دوش کشیم.

شیوه استناد به این جستار

در صورتی که می‌خواهید در اثر پژوهشی خود به این پیش‌چاپ ارجاع دهید، به سادگی می‌توانید از عبارت زیر در بخش منابع و مراجع استفاده نمایید:

فخاران، مهدی، ۱۴۰۴، هبوط به مثابه گذار از ذات به وجود، خوانشی اگزیستانسیال از اسطوره آفرینش و مسئولیت انسان در ساختن خویشتن، https://civilica.com/doc/2372742

در داخل متن نیز هر جا که به عبارت و یا دستاوردی از این پیش‌چاپ اشاره شود پس از ذکر مطلب، در داخل پارانتز، مشخصات زیر نوشته می‌شود:

  • برای بار اول: (۱۴۰۴، فخاران، مهدی؛)
  • برای بار دوم به بعد: (۱۴۰۴، فخاران؛)

برای آشنایی کامل با نحوه مرجع‌نویسی لطفا بخش راهنمای سیویلیکا (مرجع‌دهی) را ملاحظه نمایید.

نشانی همیشگی این پیش‌چاپ:

https://civilica.com/doc/2372742

شناسه ملی سند:

pre-2372742

تاریخ نمایه‌سازی:

۳۱ شهریور ۱۴۰۴