تناقض مردانگی: خشم سرکوب‌شده، خودشیفتگی رها شده

تناقض مردانگی: خشم سرکوب‌شده، خودشیفتگی رها شده

خشم سرکوب شده، خودشیفتگی رها شده: تناقض مردانگی در جامعه

تحلیل جامعه‌شناختی از تبدیل خشم سالم به خودشیفتگی مخرب

زمان مطالعه: ۶ دقیقه متوسط
۱۸۵۰ کلمه مقاله تحلیلی
نمره خوانایی: ۹۲/۱۰۰ عالی
تصویر مفهومی تناقض مردانگی در جامعه

جامعه با طرد کردن و سرکوب عصبانیت در مردان، باعث زیر سوال رفتن مردانگی (صفتی اکتسابی در بردارنده شفافیت، مستقیم بودن شده) جامعه همواره عصبانیت را قبیح و زشت شمرده است! (عصبانیت می‌تواند یک هیجان طبیعی، سالم و لازم و ضروری باشد) با این کار عملا مردان را به سمت پنهان کاری و غیرمستقیم بودن سوق می‌دهد. این تناقض، خود مردانگی را زیر سوال می‌برد.

این کار یک تناقض بنیادی ایجاد می‌کند. طبیعت، فطرت و خلقت و ناخوداگاه جمعی جامعه از مرد می‌خواهند مستقیم باشد، اما زمانی که مستقیم‌ترین شکل واکنش دفاعی (خشم سالم) را بروز می‌دهد، طرد می‌شود. این تناقض، خود بنیان مردانگی را تخریب می‌کند. این تناقض، پایه‌های مردانگی را نه تنها سست، که منافقانه می‌سازد. جامعه مرد را به شفافیت دعوت می‌کند، اما هنگامی که شفاف و بی‌پرده می‌شود، او را مجازات می‌نماید.

مردان حق دارند افسرده، شکست خورده، ناراحت و… باشند اما اگر عصبانی باشند (بارزترین ویژگی مردان) سرکوب و طرد شده، جامعه؛ خشم را به عنوان یک هیجان غیرمردانه سرکوب می‌کند. در حالی که خشم می‌تواند نشانه حس عدالت‌خواهی، مقاومت در برابر تهدید یا حتی تلاش برای حفظ مرزهای روانی باشد.

خشم، در ذات خود، یک سامانه هشدار و حفاظت فطری است. خشم به عنوان روشی شفاف و مسئولیت‌پذیرانه، بهترین، فطری‌ترین و روش طبیعی برای حفاظت از سلامت روانی خود، با کمترین آسیب ممکن وجودی به طرف مقابل، زیرا سریع، شفاف و تمام شدنی است. این مکانیسم، بهترین، فطری‌ترین و طبیعی‌ترین روش برای دفاع از مرزهای روانی است زیرا:

  • مستقیم است (ابهامی ندارد)
  • شفاف است (قصد و منظور آن روشن است)
  • کوتاه‌مدت است (به سرعت می‌آید و می‌رود)
  • و قابل درک است (طرف مقابل می‌داند چه اتفاقی افتاده)

با سرکوب این سیستم هشدار، جامعه عملا یک مکانیسم دفاعی سالم را از کار می‌اندازد و بدن اجتماعی را در برابر عفونت‌های روانی بی‌دفاع می‌گذارد.

اگر خشم مردان سرکوب شود، چه هیولایی متولد می‌شود؟

اما ما می‌دانیم با سرکوب هیچ اتفاقی نمی‌افتد! یعنی سرکوب چیزی آن را از بین نمی‌برد! فقط باعث می‌شود تا خشم به اشکال هوشمندانه، مخفیانه، غیرمستقیم و غیرشفاف و نامرئی تحت عنوان خودشیفتگی بروز کند! خشم اگر مستقیم و شفاف ابراز نشود، نابود نمی‌شود؛ بلکه به شکل نامرئی و غیرمستقیم بازتولید می‌شود. که یکی از این اشکال، خودشیفتگی است.

که علیرغم عصبانیت که آثارش مستقیم، کوتاه‌مدت، و قابل درک هستند برای طرف مقابل.

خودشیفتگی در اینجا به عنوان یک مکانیزم دفاعی ظاهر می‌شود که در آن فرد خشم خود را از طریق دستکاری روانی، تحقیر غیرمستقیم، یا ایجاد ابهام در رابطه بروز می‌دهد. برخلاف عصبانیت آشکار که کوتاه‌مدت و قابل درک است، خشم خودشیفتگان مبهم، نامرئی و ادامه‌دار است.

برای فردی که مورد دستکاری روانی ناشی از خشم پنهان یک خودشیفته قرار می‌گیرد و اولاً نمی‌فهمد که دارد آسیب می‌بیند چون ابراز خشم یک خودشیفته غیرمستقیم است! (نامرئی) و دو مسئولیت‌پذیرانه و در یک کانسپت (زمینه / علت) مشخص نیست! فرد قربانی نمی‌فهمد کدام اشتباه و خطای مورد او بوده که خشم خودشیفته (فرد مقابل) را برانگیخته، بنابراین حس حمله وجودی و تهدید موجودیت احساس می‌کند.

وقتی خشم به شکل غیرشفاف و خودشیفتگی نمایان می‌شود:

  • قربانی درکی از علت خشم ندارد
  • احساس می‌کند وجودش زیر سوال رفته، اما نمی‌داند چرا
  • این حالت به قربانی حس تهدید وجودی می‌دهد، گویی بدون هیچ دلیل مشخصی مورد حمله قرار گرفته است

جامعه با محروم کردن مردان (یا کلی زنان) از حق بیان عصبانیت، نه تنها مشکل را حل نمی‌کند، بلکه آن را به شکل پرخاشگری منفعلانه‌ای تبدیل می‌کند که هم برای خود فرد و هم برای اطرافیان آسیب‌زاتر است. این تغییر شکل خشم به خودشیفتگی، روابط را مسموم می‌کند و درک متقابل را غیرممکن می‌سازد.

به عنوان مثال در زندگی شخصی خود برخی مردان و زنان لاغر و نحیف را دیده‌ام، که به خاطر ناتوانی خود در دفاع از حقوق خود و مرزهایشان (قدرت یا اجازه مقابله مستقیم را ندارند)، در کودکی و نوجوانی و بزرگسالی (مدرسه و جامعه و سرکار) روی به یادگیری انواع و اقسام روش‌های دستکاری روانی (خودشیفتگی) آورده‌اند!

برای بقا مجبور می‌شوند به تاکتیک‌های جنگ نامتقارن روانی روی آورند: دستکاری، تحقیر غیرمستقیم، ایجاد ابهام، و خودشیفتگی. آنها این کار را نه به عنوان روشی کثیف، بلکه با نیت حفظ بقای خودشان (مکانیسم حفظ بقا) یاد گرفته‌اند.

این تاکتیک‌ها یک انتخاب آگاهانه و شرورانه نیست، بلکه یک استراتژی انطباقی ناخودآگاه است که در پاسخ به یک محیط ناامن و سرکوبگر توسعه می‌یابد. فرد برای دفاع از خود، یاد می‌گیرد که به جای پایبندی به حق مشروعش در دور کردن مهاجم و دفاع از مرزهای خود (به قانون دفاع مشروع در قوانین بین‌المللی رجوع شود)، از خنجر روانی استفاده کند.

و اینچنین جامعه را با شکلی از بروز خطرناک و غیرطبیعی خشم، (به جای مستقیم بودن، دستکاری روانی) از جامعه خود که روزگاری در برابر آن در پیش خودشان، بی‌دفاع به نظر می‌آمدند، آسیب‌های وجودی و روانی می‌زنند!

در این سیکل همه (افرادی که با خودشیفته‌ها تعامل دارند، خود خودشیفته‌ها و کل جامعه) یعنی: قربانی شدن همه بازیگران این تراژدی

برای قربانی: او در معرض یک حمله نامرئی قرار می‌گیرد. از آنجا که حمله غیرمستقیم و غیرشفاف است، قربانی دچار سردرگمی وجودی می‌شود و خود را بی‌گناه اما در عذاب می‌یابد. این حالت، به مراتب مخرب‌تر از یک درگیری مستقیم و روشن است.

برای فرد خودشیفته: این فرد نیز در واقع یک قربانی ثانویه است. او نیز توسط جامعه‌ای که راه ابراز سالم را بر او بسته، مجروح شده و اکنون در دام یک الگوی ارتباطی مسموم و منزوی‌کننده افتاده است. او هرگز یاد نمی‌گیرد که چگونه نیازهایش را به شکل سالمی بیان کند و در نتیجه روابطش را نابود می‌سازد.

تصویر مفهوم خودشیفتگی و قربانی شدن

و برای جامعه: جامعه‌ای که از بروز شفاف خشم جلوگیری می‌کند، در نهایت با شبکه‌ای نامرئی و پیچیده از پرخاشگری منفعلانه روبرو می‌شود که مانند اسیدی روابط انسانی را می‌خورد، اعتماد را نابود می‌کند و درک متقابل را غیرممکن می‌سازد.

پادزهر خودشیفتگی، قول سدید در برابر وسواس خناس

نکته عجیب اینجاست که ما بفهمیم مهمترین راه و بهترین راه برای متوقف کردن یک فرد خودشیفته در یک جمع! یا توقف دستکاری روانی پنهانی از یک فرد خودشیفته موذی، ترس فرد خودشیفته از توانایی اعمال خشونت (حتی به شکل فیزیکی) است! پادزهری کامل و سدید[۱] (سدید در این متن به معنای روش مستقیم، شفاف و مسئولیت‌پذیرانه است) که بازی‌های روانی و وسواس[۲]‌های پنهان در فرد خودشیفته را در هم می‌شکند!

تنها چیزی که می‌تواند بازی روانی یک خودشیفته را خنثی کند، نه همراهی با بازی او، بلکه ترس از عواقب یک واکنش مستقیم و شفاف است. این همان قول سدید (سخن استوار و محکم) است که در آیه شریف قرآن آمده است. سدید در اینجا به معنای همان روش مستقیم، شفاف و مسئولیت‌پذیرانه در ابراز خشم و دفاع از مرزهاست. این قول سدید، تنها سلاحی است که می‌تواند شر الوسواس الخناس، همان وسوسه‌گر پنهان‌کار و خودشیفته، را از میدان به در کند.

جامعه از مرد می‌خواهد مستقیم باشد، اما زمانی که او برای دفاع از خود و دیگران در برابر مخرب‌ترین شکل خشم (خودشیفتگی)، از مستقیم‌ترین سلاح (قول سدید) استفاده می‌کند، ممکن است باز هم توسط همان جامعه، خشن خوانده شود.

پی‌نوشت:

  1. یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً – آیه ۷۰ سوره احزاب
  2. من شر الوسواس الخناس – آیه ۴ سوره ناس

این یک چرخه معیوب است.

سرکوب خشم شفاف، به دنبال دارد تبدیل خشم به خودشیفتگی به عنوان مکانیسم بقا، به دنبال دارد تخریب روابط و قربانی شدن افراد بی‌گناه، به دنبال دارد تقویت بیشتر فرهنگ سرکوب برای کنترل این رفتارهای پیچیده.

راه گریز از این چرخه و دور باطل:

این است که جامعه بفهمد نیاز دارد که بازآموزی هیجانی انجام دهد. باید یاد بگیریم که،

خشم ≠ خشونت. خشم یک هیجان است، خشونت یک رفتار طبیعی و فطری است.

  • فضایی امن برای بیان شفاف و مسئولانه هیجانات منفی از جمله خشم ایجاد کنیم.
  • مردانگی را نه به عنوان عدم احساس خشم، بلکه به عنوان مدیریت مسئولانه و مستقیم و شفاف خشم بازتعریف کنیم.
  • به همه افراد آموزش داده شود که چگونه با قول سدید یعنی قاطعیت و شفافیت از مرزهای خود دفاع کنند، بی‌آنکه نیاز باشد به خنجر روانی خودشیفتگی متوسل شوند.

باید بفهمیم که چگونه سرکوب یک هیجان به ظاهر خطرناک، جامعه را در دام هیجانی به مراتب خطرناک‌تر، نامرئی‌تر و مخرب‌تر یعنی خودشیفتگی اسیر می‌کند.

امام علی علیه السلام: مرد، هیچ باری سنگین‌تر از مردانگی بر نداشته است. [غرر الحکم: ۹۶۵۸]

یادداشت تحلیلی – تناقض مردانگی در جامعه

تمامی حقوق محفوظ است © ۲۰۲۳