سکوت سلاح، از خشم مستقیم تا دستکاری روانی
تحلیل روانشناختی سکوت به عنوان سلاح و تفاوت بین مردانگی سالم و خودشیفتگی

در مردان توانایی اعمال خشم، روانی بودن نیست خود خود سلامت روانه… ولی باید بدونیم در غایت وقتی ارزشمنده که فرد بتونه مدیریتش کنه…
جنگجویی که یک شمشیر داره (نشانه سلامت روان) (نماد مرد سالم) اما ازش استفاده نمیکند (جز در موارد لازم) نه در هر موقع…

فردی که توانایی اعمال خشونت نداره (این به علت اضطراب وجودی و مشکلات روانی اش است) (فرد خودشیفته)
مجبوره برای مقابله به مثل و بقا توی زندگی (روشهای ذهنی بسیار عمیق و دستکاری روانی رو یاد بگیره ناخوداگاه (تبدیل به یک فرد خودشیفته میشه)) و اینطوری به دیگران مقابله میکنه، که این روش خطرناکتره… (چون قابل دیدن نیست!!!) شما نمیدونید با چه تهدیدی رو به رو اید! (سرکوب کامل خشونت میتواند به پرخاشگری منفعلانه بیانجامد!)
افراد خودشیفته خطرناکترین افرادی هستند که من توی جامعه دیدم.. چون اصلاً قابل شناسایی نیستند! چه زمانی که نقش یک انسان موفق رو بازی میکنند چه زمانی که نقش یک آدم آسیب دیده و روانی رو بازی میکنند!
حالا چی میتونه توی یک جامعه ترمز افراد خودشیفته رو بکشه؟ ترس اونها از آسیب دیدن جسمی از افراد خشن… (افرادی که توانایی اعمال خشونت دارند (چون سلامت روان دارند)) ترس از احتمال آسیب دیدن فیزیکی.. ترس از مقابله فیزیکی با کسی است که توانایی اعمال خشونت را دارد (یعنی همان فرد با سلامت روان)
فرد خودشیفته (ناتوانی در بروز خشونت و مسئولیتپذیری در خودش را یا پشت اخلاقیات پنهان میکند (یعنی پشت رشد اخلاقی و فهم بالاتر خودش). یا پشت بیمار بودن خودش! و آسیب دیده بودنش.
مقایسه دو روش مدیریت
مثلاً یک مثال بزنم… تصور کنید فردی (مدیری) که قوانین را با مسئولیتپذیری کامل انجام میده! مثلاً افرادی که قوانین گروه رو رعایت نمیکنند، (ابتدا با پذیرفتن مسئولیت کامل کارش اونها رو حذف میکنه..
روش اول (مسئولیتپذیر و مستقیم)، حذف فرد مشکلساز از گروه به صورت شفاف و با پذیرش مسئولیت این تصمیم
ولی رویکرد دوم؛ برای مثال، در یک گروه علمی-فرهنگی که در آن حضور داشتم، شاهد رویکردی خاص در مدیریت بودم. در این گروه، یک جو غالب وجود داشت و افرادی که با این جریان فکری همسو نبودند، نه با اعلامیهای شفاف، بلکه با مکانیزمهای روانی پیچیدهای مانند تمسخر و برچسب زنی، به حاشیه رانده میشدند تا خودشان گروه را ترک کنند.
وقتی در این باره با مسئول گروه صحبت کردم، او با صراحت اعلام کرد که هرگز فردی را به صورت مستقیم و شفاف حذف نخواهد کرد، زیرا این کار باعث میشود وجههی او به عنوان یک “دیکتاتور” خدشهدار شود و ترجیح میدهد افراد در اثر فشار روانی محیط، خودشان تصمیم به ترک بگیرند. این نمونهای کلاسیک از جایگزینی مسئولیتپذیری مستقیم با دستکاری روانی غیرمستقیم بود.
| ویژگی | روش اول (سالم) | روش دوم (خودشیفته) |
|---|---|---|
| صداقت | قواعد و عواقب شفاف هستند. فرد دقیقاً میداند چرا حذف شده است. | قوانین نانوشته و غیرشفاف |
| مسئولیتپذیری | تصمیمگیرنده مسئولیت عمل خود را میپذیرد و آن را پشت بیماری یا اخلاقیات پنهان نمیکند. | انکار مسئولیت و فرافکنی |
| کرامت انسانی | حذف شفاف اگرچه ممکن است سخت باشد، اما به فرد اجازه میدهد بداند دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. | دستکاری روانی، کرامت و عاملیت فرد را زیر سؤال میبرد. |
| اثر روانی | پیشگیری از آسیب روانی | ایجاد محیط سمی و نامطمئن که در آن افراد از قوانین نانوشته میترسند |
روش دوم که توسط رئیس گروه به کار گرفته شد، نمونه کلاسیک از رفتارهای خودشیفتهوار است که از اجتناب از رویارویی مستقیم و مسئولیت، و استفاده از دستکاری روانی برای رسیدن به هدف…
در کل منظور من این بود که: افرادی که از قدرت و رویارویی مستقیم میترسند، ممکن است به صورت ناخودآگاه به بازیهای روانی خطرناکی روی آورند که برای جامعه مضرتر است. اخلاقیترین روش، روشی است که شفاف، مستقیم و مسئولیتپذیر باشد، حتی اگر سختتر باشد.
سکوت به عنوان سلاح
سلامت روان تنها به معنای صلحطلبی نیست، بلکه به معنای داشتن قدرت و انتخاب برای استفاده نکردن از آن است. افرادی که از قدرت و رویارویی مستقیم میترسند، ممکن است به صورت ناخودآگاه به بازیهای روانی خطرناکی روی آورند که برای جامعه مضرتر است. اخلاقیترین روش، روشی است که شفاف، مستقیم و مسئولیتپذیر باشد، حتی اگر سختتر باشد. (کسی که میتواند از قدرت استفاده کند اما انتخاب میکند که این کار را نکند، بسیار متفاوت از کسی است که اساساً توانایی استفاده از قدرت را ندارد.) روش مستقیم و شفاف اگرچه ممکن است در کوتاهمدت دشوارتر باشد، اما در بلندمدت برای فرد و جامعه سالمتر و اخلاقیتر است.
حالا سوال من، اینها توضیحات من بود، کدام روش اخلاقیتره؟
نادیده گرفتن (سکوت) یک عمل منفعلانه نیست! برعکس یک عمل (خشونت) قدرتمند و حساب شده است. (خشم پنهان) [سکوت و نادیده گرفتن، هرگز کنشهایی منفعلانه نیستند، بلکه ابزارهایی فعال و قدرتمند در روابط انسانی هستند.]
سلاحی که دیده نمیشود و فرد مقابل را دچار نادیده گرفتن وجودی میکند. [یک خشونت نامرئی اما عمیق است]
[وقتی فردی را نادیده میگیریم، در واقع او را از وجود داشتن در فضای رابطه یا اجتماع محروم میکنیم. این یک حمله به حس بودن و هویت فرد است. و از آنجا که این عمل قابل مشاهده نیست (برخلاف فریاد زدن یا توهین فیزیکی)، فرد قربانی اغلب در انکار و سردرگمی به سر میبرد و حتی ممکن است خود را مقصر بداند. این همان نادیده گرفتن وجودی است] [انکار پذیری: غیرقابل مشاهده بودن، سرزنش معکوس: قربانی خود را مقصر میداند؛ عامل میتواند بیگناهی نمایش دهد]
[تنهایی در عواقب: قربانی در احساسات خود تنها میماند عدم امکان شفافسازی و گفتوگو]
باید منصفانه از آن استفاده کرد (اصلاً استفاده نکرد)، دانستن این نکته موجب میشه ما مقابل مکانیزمهای افراد خودشیفته (که یکیاش نشان دادن بیگناهی است و نادیده گرفتن است، بیمه بشیم.)
[افراد خودشیفته از سکوت تحقیرآمیز به عنوان یک ابزار کنترل و تنبیه استفاده میکنند. آنها با نشان دادن بیگناهی و انفعال، خود را در موضع قدرت قرار میدهند و تقصیر را به گردن فرد مقابل میاندازند. این بخشی از بازی روانی آنهاست تا شما را وادار کنند در احساسات و عواقب آن تنها بمانید.]
تعریف جدید از مردانگی
[ارتباط بین ناتوانی در ابراز مستقیم خشم و استفاده از سکوت به عنوان سلاح (متن قبلی) نقش خودشیفتگی در استفاده ابزاری از سکوت نمایش بیگناهی به عنوان بخشی از بازی قدرت]
این سلاح، کلیدی است. دانستن قدرت این ابزار، ما را در برابر آن بیمه میکند: که به عنوان قربانی به ما کمک میکند رفتارهای دستکاریگرایانه دیگران را تشخیص دهیم و خود را مقصر ندانیم. به عنوان عامل: به ما هشدار میدهد که از این سلاح خطرناک استفاده نکنیم، زیرا آسیب آن میتواند عمیق و ماندگار باشد. سکوت، که ظاهراً هیچ است، میتواند قدرتمندترین و مخربترین چیز باشد. برخی از مخربترین خشونتها، دقیقاً آنهایی هستند که صدایی ندارند. (خشونت خاموش)
حکمت واقعی درک این قدرت و انتخاب شجاعانه برای استفاده نکردن از آن به عنوان سلاح است. در عوض، میتوان از سکوت به عنوان فضایی برای تفکر، آرامش یا احترام استفاده کرد، نه سلاحی برای نابودی دیگری. ترسیم مرز بین سکوت سالم و ناسالم
سکوت به عنوان فضای تفکر منظورم سالم یا سکوت به عنوان سلاح نابودی یعنی ناسالم یعنی سالم: فضایی برای تفکر، آرامش، احترام ناسالم: سلاحی برای نابودی، کنترل، تنبیه
دانستن قدرت این سلاح، هم از ما قربانی بهتری میسازد، هم عامل مسئولتری. این تحلیل، مکمل کامل بحث قبلی من درباره مدیریت خشم و شفافیت است. در آنجا صداقت مستقیم را ستودم و در اینجا فریب غیرمستقیم را افشا میکنم، هر دو بر یک اصل استوارند: رفتار سالم، رفتاری است که شفاف، مسئولیتپذیر و عاری از بازیهای روانی پنهان باشد.
| عنوان | رفتار سالم | رفتار ناسالم (خودشیفته) |
|---|---|---|
| شیوه ارتباط | شفافیت و مستقیمگویی | سکوت تحقیرآمیز |
| مسئولیتپذیری | مسئولیتپذیری | انکار مسئولیت |
| نحوه اعمال قدرت | قدرت کنترل شده | قدرت پنهان |
| نگاه به طرف مقابل | احترام به کرامت طرف مقابل | حمله به هویت طرف |
دانستن این نکات باعث میشود تا: رفتارهای ظاهراً منفعلانه را به درستی تشخیص دهیم مکانیسمهای پنهان خودشیفتگی را بشناسیم مرز بین سکوت سازنده و مخرب را درک کنیم. بلوغ روانی و اخلاقی تنها به معنای نیک بودن نیست، بلکه به معنای شناخت تاریکیها و انتخاب آگاهانه نور است.

مردانگی = مسئولیتپذیری + تصمیمگیری شفاف
مردانگی بیشتر و جدای از انجام کار خوب (چون ما نمیدونیم در نهایت کدام کار ما خوب است و کدام غلط) (زیرا تشخیص خوب و بد همیشه ممکن نیست، اما مسئولیتپذیری و شفافیت همیشه قابل تشخیص است.) این تعریف، مردانگی را از انجام کار خوب به روش خوب انتقال میدهد.
تمایز بین کار خوب در مقابل مسئولیتپذیری:
انجام کار خوب در مقابل مسئولیتپذیری؛ کار خوب: ذهنی، وابسته به تفسیر، نامشخص مسئولیتپذیری: عینی، قابل مشاهده، مشخص این تمایز، یک گذار پارادایمی است از اخلاق نتیجهگرا به اخلاق فرآیندگرا.
این ماهیت مردانگی را از سطح اعمال اخلاقی عبور داده و به لایهای بنیادینتر میبرد. به مسئولیتپذیری و نگه نداشتن فرد مقابل در برزخ دوگانگی و برهمنهی است! [گذار، معیار قضاوت را از نیت پنهان به رفتار قابل مشاهده تغییر میدهد.] (عدم قطعیت چه عذاب روانی ایجاد میکند و چگونه بلاتکلیفی، فرد را در برهنگی عاطفی رها میکند)
فراتر از اخلاق نتیجهگرا؛ ارزش واقعی در نیت یا نتیجه نیست، بلکه در روش و مسئولیتپذیری است. مسئولیت در برابر عدم قطعیت اخلاقی؛ این ایده که نمیدانیم کدام کار خوب است اما باید مسئولیت تصمیم را بپذیریم اوج حکمت اگزیستانسیالی است. شفافیت فضیلت بنیادین است. منظورِم نگه نداشتن دیگران در برزخ مساوی است با احترام به کرامت انسانی آنها
| مفهوم | تعریف | نتیجه |
|---|---|---|
| مردانگی سالم | مسئولیتپذیری + شفافیت یا توانایی تخلیه مستقیم خشم | خارج کردن فرد از برزخ (شفافیت) |
| خودشیفتگی | فرار از مسئولیت + بازی روانی خشم پنهان + نقش بازی کردن | نگه داشتن فرد در برزخ (سکوت تحقیرآمیز) |
مسئولیت تصمیم، حتی در شرایط عدم اطمینان اخلاقی یعنی؛ من نمیدانم قطعاً تصمیم من خوب است یا بد اما میدانم که باید مسئولیت آن را بپذیرم و تو را در بلاتکلیفی رها نکنم این، پاسخ اخلاقی به بنبست معرفت شناختی دنیای مدرن است.
مردانگی واقعی یعنی = شجاعت تصمیمگیری + مسئولیتپذیری + شفافیت – حتی در شرایط عدم اطمینان اخلاقی این نگاه بسیار بالغتر از درک سادهاندیشانه از کار خوب است، زیرا واقعیت پیچیده زندگی اخلاقی را میپذیرد اما از مسئولیتپذیری شانه خالی نمیکند.
پذیرش پیچیدگی اخلاقی یعنی: زندگی واقعی پر از موقعیتهای خاکستری است و تشخیص خوب و بد همیشه ممکن نیست… اما این توجیهی برای فرار از مسئولیت نیست [پذیرش خاکستریها بدون سقوط به نسبیگرایی]
تأکید بر فرآیند به جای نتیجه یا تمرکز بر کنترلپذیرها یعنی: کنترل ما بر روش است، نه بر نتایج [این بینش عملی، بار سنگین کمالگرایی را برمیدارد اما مسئولیت را حفظ میکند.] تمرکز بر قابلیت اجرا: مسئولیتپذیری و شفافیت قابل اجرا (عمل) هستند
این تعریف، یک چارچوب اخلاقی عملی برای زندگی در جهان پیچیده ارائه میدهد. در این نگاه: از جزمیت اخلاقی فراتر میرود عدم قطعیت را میپذیرد اما از مسئولیتپذیری شانه خالی نمیکند شفافیت را به عنوان بالاترین احترام به دیگران میداند
مردانگی؛ شجاعت زندگی کردن در ابهام است، اما با مسئولیتپذیری کامل نسبت به انتخابهای خود. این بینش فراگیر است نه تنها برای مردانگی، بلکه برای هر شکل از بلوغ اخلاقی و روانی راهگشاست. (فراتر از جنسیت، به عنوان الگویی برای بلوغ اخلاقی عمومی قابل استفاده است) این بینش واقعبینانه است چون؛ عدم قطعیت ذاتی زندگی انسانی را میپذیرد. عملی است؛ ارائه راهکارهای مشخص در موقعیتهای پیچیده اخلاقی است؛ تأکید بر کرامت انسانی و احترام به دیگران…
امام علی علیهالسلام: مرد، هیچ باری سنگینتر از مردانگی بر نداشته است. [غرر الحکم: ۹۶۵۸.] بار سنگین دقیقاً همان مسئولیتپذیری در شرایط عدم قطعیت است.

این تعریف نه تنها تعریف دقیقی از مردانگی ارائه میدهد، بلکه یک چارچوب اخلاقی برای زندگی در جهان پیچیده مدرن است. شجاعت زندگی کردن در ابهام، اما با مسئولیتپذیری کامل. اصلاً این نگاه نه تنها برای مردانگی، بلکه برای هر شکل از رهبری اخلاقی در جهان پیچیده امروز ضروری است. شجاعت زندگی کردن در ابهام با مسئولیتپذیری کامل این همان بلوغی است که جهان ما به شدت به آن نیاز دارد.
مردانگی یک صفت وجودی است که باید با نوع عملکرد به دست آورد و همانطور نگه داشت در خود با تحمل سختیها. صفت ذاتی نیست که ربطی به جنسیت داشته باشه.
جامعهای که خشونت مستقیم را کاملاً سرکوب میکند، خشونت غیرمستقیم و بیمارگونه را جایگزین آن میسازد.
مردانگی و سلامت روان در توانایی و امکان تخلیه خشم به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیتپذیرانه است!! در جامعهای که قوانین صفت و سخت و غیرفطری هرگونه بروز دادن خشونت (حتی برای دفاع از خود) را با مادهها و قوانین، جرم تلقی میشود (در عمل). این نادیده گرفتن جنبه مهم در انسان (خشم) موجب بروز تمایلات و رفتارهای غیرطبیعی و فطری در ناخودآگاه افراد در آن جامعه میشود..
مردان از کودکی یاد میگیرند که به جای تخلیه خشم خود به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیتپذیرانه، با روشها و بازیهای روانی پیچیده در سطح ناخودآگاه عمل کنند. (چون این سلاح بسیار خطرناکتر و عمیقتر است و دیده هم نمیشود)
| بعد | اثرات فردی | اثرات اجتماعی |
|---|---|---|
| پیامدهای سرکوب خشم | مردان مجبور میشوند نقش بازی کنند و این باعث فاصله گرفتن از خود واقعی میشود و ایجاد شخصیت کاذب | ما جامعهای از بازیگران داریم… که همه در حال ایفای نقش هستند |
| نتایج | یعنی اینگونه با خودشیفتگی (خشم پنهان) خود را بروز دهند… که این یک جامعه سراسر عقده، سراسر بیمار، خودشیفته و همواره در حال نقش بازی کردن میسازد سلامت روان تخریب میشود! خشم سرکوب شده به اضطراب و افسردگی تبدیل میشود. | که روابط بر اساس صمیمیت نیست، بر اساس نمایش است، جامعهای که اعتماد از بین میرود… خودشیفتگی به شکل سازمانیافته شیوع پیدا میکند… اینجا دیگر خودشیفتگی نه به عنوان انحراف، بلکه به عنوان استراتژی بقا محسوب است… سیستمهای اجتماعی این جامعه مبتنی بر فریب و دستکاری میشود… |
مشکل اینجاست که جامعه خشم را سرکوب میکند (با ممنوعیت مطلق)، نه اینکه مدیریت آن را آموزش دهد و این با طبیعت انسانی در تضاد است. خشم سرکوب شده، ایجاد اضطراب وجودی.. نتیجه میشود دور باطل بیماری… سرکوب خشم → خودشیفتگی → جامعه بیمار → قوانین سرکوبگرتر
هشدار جدی من این بود که: جامعهای که نمیتواند خشم را به شکل سالم مدیریت کند، محکوم به تولید خودشیفتگان است. تخلیه خشم به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیتپذیرانه یعنی: تبدیل خشم از تهدید به فرصت، به عنوان یک چیز با ارزش و حیاتی و لازم در انسان؛ خشم به عنوان سیگنال نقض مرزها خشم به عنوان منبع انرژی برای تغییر خشم به عنوان فرصتی برای شفافیت.
خشم یک واقعیت انسانی است، نمیتوان آن را حذف کرد، فقط میتوان آن را مدیریت کرد. سرکوب مطلق، بیماری تولید میکند، خشم ناپدید نمیشود، فقط زیرزمینی میشود (اساساً هیچ احساس و صفتی که در ما است نمیتوان حذفش کرد، فقط داریم سرکوبش میکنیم). خودشیفتگی محصول سیستم است، وقتی بیان مستقیم ممنوع است، بیان غیرمستقیم رشد میکنه. خودشیفتگی نه به عنوان انحراف فردی، بلکه به عنوان پاسخ انطباقی به یک سیستم بیماری است. و جامعه سالم جامعهای است که فضایی برای تخلیه سالم خشم دارد.
جامعه سالم: جامعهای که در آن انسانها میتوانند بدون ترس از مجازات، احساسات واقعی خود را، از جمله خشم به شکل مستقیم و مسئولیتپذیر ابراز کنند.
جامعههای توتالیتر و حاکمیتهای تمامیتخواه، بهخاطر ذاتشان (کنترل کردن همه چیز و همه کس)، مستقیم و غیرمستقیم (ناخودآگاه) به سمت ممنوعیت هرگونه توانایی ابراز ایگو و پرداختن به آن (ابراز وجود شخصی) (فردیت) میشوند! منجمله خشم و شخصیت و کرامت ذاتی آنها در اختیار… و ترس از انتقادات، چرا که هر اعتراضی در یک حکومت توتالیتر یک بحران وجودی است.. بنابراین هرگونه خشم حتی مشروع سرکوب میشود
واقعیت این است که ایگو برای حیات در این دنیا لازم و حیاتی است، و هرگونه زیر سؤال بردنش و تضعیفش (تضعیف سیستماتیک ایگو) باعث اثرات غیرقابل پیشبینی (امراض) در جوامع میشود.